یک عینک ِ دودی برایت خواهم خرید

با اینکه آفتاب آب مروارید آورده

اما حداقل این گونه وقتی به من نگاه می کنی

دیگر نمی بینم چشمانت  با دیگری  بازی می کنند

دیدن نمی خواهد, من که می دانم.

  اما همیشه باید نیمه ی پر ِ لیوان را دید

تو نگاه نمی کنی

و من نمی فهمم.