شب اول قبر

صد شرف دارد بر شب امتحان دین و زندگی

    ...

کاش گریه هایت

کمی به درد من می خوردند...

انگار کلاغ ها هم

نمی خواهند به بهشت بروند...

 

عجب ایّام بر ما می زند نیرنگ...

 

هیچ کس آری نمی داند

جدایی ها فغان دارد

و لیلی رفت

و او آرام و آهسته

پشت شیشه باز

دعا می کرد

که برگردد...

 

تقدیم به لیلی عزیز که مدتیست لطف وجودش نصیبمان نمی شود.

امید وارم هرچه زود تر باز گردد.

 

بلبلانیم که در فصل بهار خاموشیم...

در خط خطی ِ ابروانت

به دنبال نیم خطی می گردم

که مرا به هرزگی دعوت می کند...

 

تمام تلاشم را می کنم

تصمیم گرفته ام هر چه زود تر غواصی را یاد بگیرم

دیگر طاقت ندارم

می خواهم هر چه زود تر به اعماق ِ دریای ِ وجودت نفوذ کنم...